سلام با عرض خسته نباشید
نمیدونم از کجا شروع کنم
(
دوست پسرم و دوست داشتم ولی خیلی خردم میکرد جوری حس نفرتم بیشتر دوست داشتنم شده
چن مدت باهم صحبت نمیکردیم فک میکرد تو این مدت رفتم تهران ولی در واقع من تازه دیشب تو راه تهران بودم بهش گفتم به قران این چن مدت باهم حرف نزدیم من شیراز بودم دوروغ هم نگفتم ..حالا دیشب بهم گیر داده فردا باید بیایی پیشم کار واجبت دارم گفتم نمیام ازت متنفرم دوستت ندارم دس از سرم بردار بازم حرف خودش میزد میگفت باید بیایی پیشم تهدیدم کرد گفت اگه نیایی با پدر و مادرت تو تانگو صحبت میکنم ..دارم دیونه میشم این کلش داغ باشه همه غلطی میکنه اگه به بابام بگه چیکار کنم ..چطور با بابام برخورد کنم الان هم تهرانم بابام پیشم نیست ..ازش متنفرم اینطور تهدیدم میکنه بهم شک داره ..ترخدا بگید اول از همه چطور منصرفش کنم به بابام نگه دوم از همه نمیتونم عصر برم پیشش سوم از همه اگه به بابام گفت چیا به بابام بگم
( اگه هم بفهمه امدم تهران که بدتر میکنه ;((( نمیدونید چقد دعا کردم هزار تا صلوات نظر کردم ;(